نفس بکش بانوی من تا مرا جان دهی
صدا کن مرا که به صدای تو ایستادم برپا
گفته من نیست این حقارت
گفته دل بود این شهامت
دلم را چگونه بشویم تا نماند لکه ای از من بر تو
من اگر کوچکم اگر کم
اگر خرابه ای هستم در کنار آبادی ات
بدی ام را به خوبی ات پنهان کن
چگونه میتوان تورا نشانه دار نکرد
تو ای نشانه ی جاودانه ی زندگیه ابدیه من
تو ای آبی ترین زجر
تو ای پاک ترین درد
نظرات شما عزیزان:
قشــ ـنگند !!!
تــــــ ? ــو را که در آنهــا تصـــ ـور مي کنم
وســوســه ي خريدنشان به ســ ـرم مي زنــد
امــــــــــّــــ ــ ــ ـــــــا ...
مي بينــ ــي ؟!
فقــ ـط مــانده بود اينــ ـها نبودنـــــ ـ ـت را به رخم بکشـــ ـند
که کشيـ ـــدند ...